پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره
عروسی  بابا و مامانعروسی بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره
مامان سحر مامان سحر ، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
بابا آرشبابا آرش، تا این لحظه: 38 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
عقد بابا و مامانعقد بابا و مامان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
ساخت وب سایت پرهامساخت وب سایت پرهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

پرهام دنیای سحر و آرش

پرهام دنیای منی

دریا

سلام مامانی دوشنبه هفته قبل با عمه اتنا و بچه هاش رفتیم شمال که صبح رسیدیم که بعدازظهرش با عمه اینا و رونیا کوچولو رفتیم دریا که این اولین باری بود که می رفتی دریا تو ماشین خواب بودی وقتی رسیدیم دریا بدخواب شده بودی همش نق میزدی اصلا از دریا انگار خوشت نیومده بود چون خوابت کامل نباشه اصلا پسر خوبی نیستی همش بهونه میاری کاشکی تو هم از این موقعیت استفاده می کردی با بچه می تونستی با بچه ها بازی کنی تو دریا اشکالی نداره سری بعد دوباره می برمت . ...
25 مرداد 1394

الهی شکرت

سلام  چند روزی پرهام جونی و مامانیش سرمای بدی خوردن به خاطر همین مامانی چهارشنبه 14 مرداد مرخصی گرفت و پیش پرهام موند .یکشنبه بردمت دکتر بهت دارو و چرک خشک کن داده .  منم خیلی به دارو دادنت حساسم باید سروقت داروهاتو بخوری تا زود خوب بشی . مهدم گفته ما نمیتونیم زیاد به بچه ها دارو بدیم وقت نداریم منم اون روز مرخصی گرفتم و کلا پیش جیگرم بودم خداروشکر بامامانی همکاری کردی که مرتب بهت شربتاتو دادم یه ترفندی یاد گرفتم که شربت بخوری اینه که مامانی الکی گریه می کنه  تو هم به مامانی میگی مامانی چی شده منم میگم پسرم شربت نمیخوره گریه میکنم تو هم میذاری شربتاتو بهت بدم عاشق این چی شدنت هستم که میگی . چند روزیه هروقت غذات تموم میش...
17 مرداد 1394

رفتن به پارک ملت و اتلیه دانش

سلام مامانی دیروز جمعه با بابایی رفتیم اتلیه دانش بزرگراه نواب ازت عکس انداختیم اونجا خیلی با عکاس همکاری میکردی و پسر خوبی بودی .بعدا عکستو می ذارم تو پستت ببینی مرسی عزیزم از همکاریت بخاطر اینکه پسر خوبی بودی بابا بردتت پارک ملت . ...
10 مرداد 1394

28 ماهگی گل پسرم

سلام مامانی 28 ماهگیت مبارک باشه عزیز مامان عاشق تولده دیشب فیلم تولد محمودرضا رو نگاه میکرد و می اومد به من میگفت تولد تولد یعنی واسه منم تولد بگیرین چون هفته قبلم بهونه تولد می گرفت که الا و بلا واسم خونه رو تزئین کنین چون فیلم و عکس تولد سال قبلشو نگاه کرده بوده بخاطر همین منم دلم طاقت نیورد  و رفتم تزئین کردم خیلی با حال بود یه شمعم ورداشتم روشن کردم و فوتش کرد خیالش راحت شد . دیشبم چون رفتی تو ماه  28  میخواستم واست کیک درست کنم خسته بودم نتونستم ان شاله امشب جشن میگیرم واست عشقم عاشقتم به خدا .  
4 مرداد 1394
1